یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی
من ندانستم از اوّل که تو بی مِهر و وفایی دوستان عیب کُنَندَم که چرا دل به تو دادم اي كه گفتی مَرو اندر پیِ خوبانِ زمانه
اين نه خال ست و زَنَخدان و سَرِ زُلفِ پريشان پرده بردار كه بيگانه خود آن روی نبيند حلقه بر در نتوانم زدن از دستِ رقيبان عشق و درويشی و انگشت نمائی و مَلامَت روزِ صحرا و سماع ست و لب جوی و تماشا گفته بودم چو بيايی غمِ دل با تو بگويم شمع را بايد از اين خانه بِدَر بُردن و كُشتن « سعدی » آن نيست كه هرگز زِ كَمندَت بگُريزد خلق گويند برو دل به هوایِ دگری نِه
|
|||
|